چرا مردی با
داشتن دختری 14 ساله و پسری 10 ساله عاشق دختری شده که از خودش 15 سال کوچکتره
...!
خبر خیلی
ساده بود: مردی با داشتن دختری 14 ساله و پسری 10 ساله عاشق دختری شده که از خودش
15 سال کوچکتر است. شاید بتوان از کنار
این خبر نیز ساده گذشت. اما چرا بعد از 15 سال زندگی مشترک و داشتن دو فرزند، مردی
تازه یاد عاشقی میافتد؟ آیا این عشق واقعی است؟
پاسخ این
سوال به سادگی خود سوال نیست چرا که پارامترهای مختلفی در این امر موثر است و نمی
توان کسی را به طور حتم قربانی و دیگری را مقصر اعلام کرد. اما می توان از یک منظر
به این موضوع نگاه کرد، منظری که در جامعه امروز شیوع پیدا کرده است. بسیاری از
خانمهای جوان، بعد از ازدواج و بخصوص بعد از تولد فرزندانشان، تمام وقت و انرژی
خود را صرف "مادر"بودن میکنند و "همسر" بودن را فراموش میکنند.
شستن، رُفتن، پختن و دوختن تمام وقت آنها را میگیرد همانند فرشتهای از خود
گذشته، زیبایی طراوت جوانی خود را وقف خانواده
میکنند. این وقف تا حد و حدودی لازم و صحیح است اما مادر بودن با همسر بودن تفاوت
دارد. همان طور که پدر بودن با شوهر بودن تفاوت دارد. مردی که تمام وقت خود را صرف
تامین نیازهای خانه میکند، مردی که فرصت به خود رسیدن را ندارد، مردی که عشق بازی
را فراموش کند این مرد نیز زندگی را ناخواسته به سمت پرتگاه خیانت می کشاند.
چند سال بعد
از ازدواج بستر برای لیز خوردن هموارتر میشود زمانی که زن و شوهر غرق در زندگی و
مشکلات میشوند، زمانی که فراموش می کنند که برای هم زندگی کنند. اینجاست که یک
همکار، همسایه، دوست یا هرکس دیگری میتواند آرام به این زندگی زناشویی نفوذ کند
این فرد خواسته یا ناخواسته با جبران کسورات زندگی زوجین، مانند موریانهای ستونهای
زندگی را تخلیه میکنند.
این
روزها، مشکلات اقتصادی موجب درگیر شدن بیشتر زوجها شده که این موضوع بستر چنین
آسیبهایی را هموار میکند.
فراموش
نکنیم: ازدواجی که بدون عشق باشد، روزی عشقی بیازدواج به آن رسوخ خواهد کرد.
No comments:
Post a Comment